خودمو خودت

         دیگه ندارم طاقتی دیگه نمونده فرصتی

بذار یکم نگات کنم شاید نباشه مهلتی

بذار که آخرین نفس با دل خوش رهات کنم

بر وبه راه جاده ها شاید بشه نگات کنم

شاید بشه یه بار دیگه تو رو تو آغوش بگیرم

به من بگی دوستت دارم جلوی چشمات بمیرم

سر روی شونت بزارم پای روی قلبم نذاری

اشک تو چشات حلقه بشه به من بگی دوستم داری

اما همش خیاله که تو رو دوباره ببینم

اگه که پیشم نباشی تو اوج غربت می میرم

اگه یه روز تنها شدی چشمات به جاده ها ندوز

بدون یکی منتظره یکی

دوستت داره هنوز

 

دلم خیلی برات تنگ میشه ...

 

نوشته شده در سه شنبه 21 تير 1390برچسب: دیگه ندارم طاقتی دیگه نمونده فرصتی,ساعت 17:59 توسط وصال| |


Power By: LoxBlog.Com